روزای سخت …!

بعضی روزها هستن معروفن به روزای سخت…

روزایی که به عقربه های ساعت وزنه های یک تنی میبندن و زمان خیلی سخت میگذره

با اینکه دوست داری سریع رد بشن. سریع تموم بشن…

روزایی که دستایی که باید کنارت باشن نیستن…

روزایی که کسایی که کنارت هستن بهت امید میدن، اما توی دلشون خودشون خدا خدا میکنن

روزایی که منتظر یه خبر یه نتیجه هستی و یه دل پر دلهره پشت چهره ای آروم داره نقش مغز رو واست بازی میکنه

روزایی که ….

یاد آهنگ مرحوم مرتضی پاشایی افتادم

بارون صدای احساســه
نم نم بارون چشاتو میشناسه
تورو از دست دادم
تو یه لحظه آدم دنیاشو می بازه
تلخه سکوته این خونه
آخه غیر از خدا کی می دونه
تو دلم آتیشه
با تو بهتر میشه حال ِ این دیوونه

این روزا سختر از اونی که باور کنی
مگه میشه با یه خاطـره سر کنی
تو میدونی من چیزی نگم بهتره
تو دنیا کی از ما عاشق تره
یه جوری هق هق زدم صدام زخمیه
این اون دردی که نمیفهمیه
یه دفعه پرپر شد پر پروازمون
گرفتست چقدر دل ِ آسمون

من دلخورم تو ام هستی
ولی باز این غرورو نشکستی
چی شده بی خوابی
تو که راحت رو من چشماتو می بستی
درگیره درد مجنونم
مردم میگن که دیوونم
مگه تنها تنها
میری زیره بارون که من پریشونم

این روزا سختن از اونی که باور کنی
مگه میشه با یه خاطـره سر کنی
تو میدونی من چیزی نگم بهتره
تو دنیا کی از ما عاشق تره
یه جوری هق هق زدم صدام زخمیه
این اون دردی که نمیفهمیه
یه دفعه پرپر شد پر پروازمون
گرفتست چقدر دل آسمون

اما همین روزای سخت، آدم هایی رو تربیت میکنه که به همه چی یه تبسم میکنن و میگن این نیز بگذرد…

به اینا میگن مرد روزهای سخت …

♥♥ دوستون دارم ♥♥

 

درباره نویسنده

ساسان سلام زاده هستم متولد 1368، دانشجوی ارشد هوش مصنوعی. برنامه نویس، طراح وب. یکی از رویاهای کودکیم ساخت یک ربات دستیار هست چیزی که بتونه ۹۰٪ کارهای روزانه رو انجام بده، یه استارت هایی در این خصوص زدم...

یک پاسخ ارسال کنید.


− 2 = یک